اشاره: «پیشنگ درّه» نام باغی است که در دامنه شرقی کوه پایه روستای سلیمانی (طاغنکوه فیروزه) واقع شده است.
این مطلب تلنگوری است در حد یک خارش ذهن
1. پیشنک، روستایی از توابع بخش فنوج شهرستان نیک شهر در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
2. فرهنگ معین: 1 - زنبه ، تخته ای با چهار دسته که با آن خشت و گل و امثال آن را جا به جا می کنند. 2 - اهرم . 3 - تیشه .
3. لغت نامه دهخدا: پشنگ . برادرزاده ٔ فریدون و پدر منوچهر و شوهر ماه آفرید دختر فریدون .
4. فرهنگ عمید: 1.پشنج› آبی که از تکان دادن یک چیز تر به کسی یا جایی پاشیده شود؛ ترشح آب. کردی. در زبان کر
5.فرهنگ فارسی هوشیار: اسم -1 افشاندن آب . -2 آب مترشح :یک پشنگ آب . -2 آب مترشح :
یک پشنگ آب .
به استناد منبع 5 و 4 معنی پیشنگ دره به همان «پیشینگ شدن» آب که هنوز هم در ترکی خودمان به کار می بریم بر می گردد. که البته فرهنگ عمید زبان این کلمه را کردی ذکر کرده است.
خب ، نتیجه خیلی کلی: عده ای عشایر غیور کرد نام این باغ را پیشنگ دره گذاشته اند یعنی جایی که آبش در حد یک پیشینگ شدن است، خیلی کم آب
آقچاسم (آق جاسم)، نیای سلیمانی
در 4 کیلومتری غرب روستای سلیمانی باغی است که قدمت زیادی دارد. موقعیت این باغ زیر رشتهکوههای «ایلان لو» و «مسگانلو» است. این باغ چشمهای جوشان، آبی زلال و گوارا دارد که معروف به چشمهٔ آقچاسم است. در این منطقه در زمانهای دور قبیلهای زندگی میکردهاند که کارشان دامداری بوده است. نام خاندانی این افراد آن چنانکه که شواهد نشان داده آقچاسمی بوده که بعدها عوض کردهاند.
اهالی آقچاسم قدیم به روایت بزرگان، افرادی مخلص و دیندار بودهاند تاجایی که برای ادای نماز مغرب و عشا به مسجد روستای سلیمانی میآمدند و بعد از اتمام نماز به محل ست خودشان عزیمت مینمودند.
نقلقول است که در یک از شبهای زمستان که برف در زمین بوده، از این افراد یکی در مسجد نماز میخوانده و بعد از اتمام نماز یکی از نمازگزاران روستا این فرد را که میهمان بوده است دعوت به خانه مینماید و میگوید برف در زمین است امکان دارد گرگ به شما صدمه بزنند این فرد مخلص در جواب گفته: اگر نماز من قبول حقتعالی باشد دهان گرگ را میبندد.
آثار خانهها قدیمی هنوز در سمت غربی باغ آقچاسم پیداست، در سالهای گذشته نیز که برای حفاری قنات باغ اقدام شد، استخوانهایی از زیر خاک پیدا شد که نشاندهنده ست اقوام قدیمی در این منطقه بوده است.
دنیک
یکی از خوشمزه ترین غذاهای سلیمانی که من سراغ دارم «دنیک» است . این غذا شباهت زیادی به آش بلغور دارد ولی خاصتر از آن است.
قدیمیها به آن «چوینمه دنیک» هم می گویند. یعنی دنیک جویدنی.
من نتوانستم وجه تسمیه دقیقی برای کلمه دنیک پیدا کنم. ظاهرا به دانه اشاره دارد، دانه های ریز. بی ربط هم نیست . چون برای دنیک باید گندم ها را در آب گذاشت. سپس با هاون کوبید تا پوست آن جدا شود. گندم باید به اندازه ای خرد شود که درشت تر از بلغور باشد. از طرفی یکی از حبوبات اصلی این غذا به اصطلاح خودمان میلکک است. چون در هنگام خوردن این غذا، این دانههای نرم شده زیر دندان می آید و حس خوبی از جویدن آن به دست می دهد، به آن دنیک میگویند.
برای پختن دنیک باید از نیم روز قبل حبوباتی مثل گندم و نخود را در آب خیساند. سپس به همراه گوشت خرد شده گوسفند، سبزیجات خشک و معطر مثل نعنا، ادویه و گندم کوبیده شده و حبوبات دیگر در ظرفی روی حرارت ملایم گذاشت.
قابلمه دنیک روی آتش اجاق (پس از رب جوشاندن)
حداقل چند ساعت وقت لازم است تا این غذا حسابی جابیفتد. از این رو یکی از بهترین زمانها، پختن این غذا هنگام رب جوشاندن یا نان پختن است. آتش داغ تنور یا اجاق با ملایمت دنیک را به غذایی بی نظیر تبدیل می کند.
مساحت این باغ کمی بیش از یک هکتار است. از نظر اندازه در مقایسه با پیشنگدره که بیش از 6 هکتار مساحت دارد، حرفی برای گفتن ندارد. اما در کیفیت باغ و باغداری حرفها دارد.
چشمه کم آب این باغ، با تلاش دلسوزانه افرادی مثل حاج حسین موذن از خشک شدن در سالهای کم آبی نجات پیدا کرده و همچنان برقرار است.
در سالهای اخیر استخر آن با همکاری خوب مالکان سیمان شده و برخی از قسمتهای باغ مجهز به آبیاری با لوله شد. پیشقدمی این کار خوب با حسین آقای موتورساز بود. عمده محصول این باغ انگور است و در سالهای آینده انشاالله پسته نیز به آن افزوده خواهد شد.
تصاویر زیر مربوط به کیچی پیشنگدره است.
موقعیت مکانی کیچی پیشنگ دره
از زبان حاج قربانعلی (پدر محمدحسین بنّا)
دو دسته ترکمن بودند .یک دسته از آنها مسلمان بودند که جد و ریشه ما سلیمانی ها از اوست و یک دسته دیگه گبر یا کافر بودند. اینها زیاد باهم دعوا می کردند. بخاطر همین آنها را از شمال تبعید می کنند . هر دوی آنها به منطقه ما می آیند و در «یورد بی اُو» (منطقه ای نزدیک چاه عمیق مرحوم حاج فخرالدین، غربی ترین زمین های کشاورزی سلیمانی) سکنی می گزینند.
تو این منطقه هم باهم سر یک موضوعی دعوایشان می شود . ترکمن غیر مسلمان به مسلمان می گوید بیا کشتی بگیریم، هرکدام پیروز میدان شد، سر بازنده را از تن جدا کند . کشتی بین آنها شروع می شود . یک شبانه روز کشتی شان طول می کشد ، هر دو خیلی پرزور بودند و قدرتهایشان مساوی. موقع غروب یا طلوع، مسلمان به گبر می گوید یک استراحت بکنیم. او هم قبول می کند. مسلمان سریع تیمم کرده و به نماز می ایستد. بعد از نماز به محض اینکه کشتی شروع می شود ترکمن مسلمان، غیرمسلمان را زمین زده و روی سینه اش می نشیند. به گبر می گوید من تو را نمی کشم فقط بگو لااله الا الله. او هم تکرار می کند . مسلمان می گوید خب بلند شو ، تو دیگر مسلمان شدی.
بعد از این واقعه گبرها از آنجا کوچ می کنند. ترکمن مسلمان با اهل و عیالش به «آق چاسم» آمده و آنجا سکنی می گیرند.
بعد از چند وقت از طرف حکومت آن زمان دستور می آید که هرچه پهلوان هست بیایند و زورآزمایی کنند. زورآزمایی با شمشیر بود. به این صورت که یک شتر با جهاز را وسط میدان خوابانده بودند. میان جهاز شتر میله آهن جاسازی شده بوده است. پهلوان ها می بایست با شمشیر چنان ضربه ای به جهاز شتر می زدند که شتر دو نصف شود. هر کدام رفتند از انبار شمشیری برداشته و زورشان را امتحان کردند ولی هیچیک موفق نشدند.
نوبت به ترکمن مسلمان که جد ما باشد رسید. رفت و از انبار شمشیری برداشت، وضو گرفته و یاعلی گفت. ترکمن مسلمان چنان ضربه ای به شتر می زند که جهاز و شتر از وسط به دو نیم می شود.
حاج قربانعلی سلیمانی، راوی افسانه
پادشاه که از دیدن این صحنه حیرت زده می شود. به او می گوید تو برو و با اهل و عیالت هرجا را که دوست داری برای ست اختیار کن. از آنجایی که او مالدار بوده منطقه سلیمانی را انتخاب می کند که از کوه و کمر و دشت آن برای گوسفندانش بهره ببرد. آق چاسم را رها کرده و به سلیمانی می آید. اینست که ریشه ما از ترکمن هاست.
تا چند وقت پیش همان شمشیر دست مرحوم حج ملا حسین بود.
آقای سیدحسین مصطفوی در اقدامی جالب اقدام به گردآوری اولین ها یا نفراولی های سلیمانی نموده اند.
این فهرست در قالب جدولی در ذیل خدمتتان تقدیم می گردد. ایشان در مطلبی که برای بنده ارسال فرموده اند اشاره کرده اند که ممکن است نام افرادی از قلم افتاده باشد. شما می توانید نظر خودتان را در این زمینه ارسال فرمایید.
برای دانلود جدول مورد نظر روی متن روبرو کلیک کنید دریافت فایل اولین های سلیمانی
در دهههای گذشته به مدد نگاه مذهبی و فرهنگی بزرگانی چون آقاسیدمهدی مصطفوی شاگردانی در روستای سلیمانی تربیت شدند که با ورود به حوزه های آموزشی و مذهبی مثل دانشگاه و حوزه علمیه و همزمان شدن اوج فعالیت آنان با اتفاقات ی همچون انقلاب اسلامی، روحیه فرهنگدوستی در سلیمانی تقویت شد، به شکلی که نقطه بارز و برجسته جمعیتشناختی مردم این روستا، علاقه به علمآموزی بود، چه در دانشگاه و چه در حوزه علمیه.
این گرایش جمعی تبدیل به یک ارزش شد. اما جدای از اینها رفتن به دانشگاه به خودی خود رفاه و منزلت اجتماعی نمی آورد. این حقیقت انگیزهای شد برای استخدام و پیشرفت اداری. شاهد این مدعا، تعداد زیاد افراد تحصیلکرده سلیمانی در دهه های 50 تا 70 به نسبت روستاهای همجوار است و چون تعداد تحصیلکرده ها زیاد بود ، طبیعتا پستهای اداری بیشتری نیز توسط سلیمانیها (به نسبت دیگر روستاها) در نیشابور اشغال شد.
این یک حرکت موفقیت آمیز بود اما.
اما مشکل بزرگ این حرکت از دید حقیر، سقف کوتاه آرمانهای ما سلیمانیها بود. هدف نهایی ما از دانشگاه رفتن رسیدن به پشت میز یک اداره بود و تمام. نگاهی به متولدین سالهای 50 تا 70 که در ادارات دولتی استخدام شده اند بیندازید. اکثرا در سطح یک کارمند خیلی معمولی ماندهاند. در حالیکه با این تعداد تحصیلکرده انتظار می رفت حداقل چند نفر در سطح استاندار، وزیر و تعداد زیادی در سطح فرماندار و نماینده مجلس داشته باشیم. یا چند پزشک، خلبان، استاد برجسته دانشگاه، کارآفرین، نویسنده، خبرنگار و .
مشکل به همان «بسنده کردن به حداقلها» بر می گردد. ما ظاهرا به قوه ابتکار و حرکت خودجوشانه خودمان باور نداریم.
عکس این قضیه در برخی روستاهای سرولایت مثل چکنه و ینگجه اتفاق افتاده است. شما مثالهای خیلی خوبی از این دو روستا در ذهن دارید.
همین موضوع در تجارت و کشاورزی هم دامنگیر ما شده است. بین سلیمانیها یک نفر تاجر سطح بالا نداریم، یک صادرکننده ، یک واردکننده و . (به استثنای مرحوم حاج میزرا و فرزندان بزرگوارشان)
این عدم موفقیت ارتباطی به سرمایه پدری ندارد . دلیل آن را در زندگینامه بزرگان صنایع و تاجران کشور خودمان بیابید.
از نظر حقیر دلیل اصلی درجا زدن ما سلیمانیها، سقف کوتاه آرزوهای ماست. فرصتها همیشه هستند، به طور مثال چرا باید سود فروش محصولات کشاورزی ما مثل گوجهفرنگی، تخمه ژاپنی، ذرت و . را تاجرانی به جیب بزنند که روزگاری خودشان یک کشاورز یا کاسب معمولی مثل خومان بوده اند. چرا خودمان اقدام نکنیم. سلیمانی قابلیتش را دارد. نگاهی به مردم روستای گرماب بیندازید، اولین خریداران گوجه فرنگی و انگور در منطقه همین گرمابها بودند. این روحیه جسورانهشان رشک برانگیز است.
کاش برای نسل نوجوان و کودکانمان این اشتباه را تکرار نکنیم. با ترغیب آنها به خواندن زندگینامههای اشخاصی مثل پرفسور صادقی، پرفسور گنجی، برادران خیامی(بنیانگذاران ایرانخودرو)، حاجی گلستانی و . آرزوهای بلندپروازانهشان را تقویت کنیم.
این تصویر یکی از قدیمی ترین تصاویر روستاست. اینکه این اهالی در حال چه کاری بوده اند محل اختلاف است. برخی معتقدند در حال ساخت استخر قنات پایین اند و برخی دیگر به ساختن اولین مسجد روستای سلیمانی که در حدود سالهای 1347 تا 1350 بوده اشاره می کنند.
با توجه به اینکه اشخاص حاضر در عکس پُتک، بیل و سنگ در دست دارند نظر دوم یعنی ساخت مسجد به واقعیت نزدیک تر است.
افرادی که بنده با کمک اهالی شناختم :
نفر پتک به دست : مرحوم حاج ملّا ، شخص شال به سر (پشت کسی که سنگ دردست دارد) مرحوم حاج ملا حسین.
سمت چپ او حاج محمد حیدر ، سمت چپ حاج محمد: مرحوم حاج سید فخرالدین ، بعد از او حاج قربانعلی (پدرحاج محمدحسین بنّا)
بقیه اهالی را نتوانستیم بشناسیم . هر کدام از عزیزان که می توانند در شناسایی عکسهای قدیمی کمک کنند لطف شا را از ما دریغ نفرمایند.
درباره این سایت